loading...
وبلاگ تخصصی آندروید
sajad بازدید : 24 شنبه 29 اردیبهشت 1403 نظرات (0)

زندگانی آریو برزن

آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه‌ی آ«در بند پارسآ» یا آ«دروازه پارسآ» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشته است.

آ«اسکندر مقدونیآ» در سال ۳۳۱ پیش از زادروز، پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان آ«گوگاملآ» (Gaugamele) [پیشتر به اشتباه آن را اربیل (Arbela) می‌خواندند] و شکست پایانی ایران، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه، پایتخت ایران روانه این شهر گردید.

اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد: بخشی به فرماندهی آ«پارمن یونوسآ» از راه جلگه آ«رامهرمز و بهبهانآ» به سوی پارسه روان شد و خود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه) را در پیش گرفت و در تنگه‌های در بند پارس (برخی آنرا تنگ تک‌آب و گروهی آن را تنگ آری کنونی می‌دانند،) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.
در جنگ دربند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آ«آریوبرزنآ» دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند و سپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن و پاسداران تنگه‌های پارس، گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگه‌های کوهستانی امکان‌پذیر نبود. ازاین رو اسکندر به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ آ«ترموپیلآ» (Thermopyle) متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بیراهه و گذر از راه‌های سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان را در محاصره گرفت.

آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، خط محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه (Persepolis) شتافت. ولی سپاهیانی که به دستور اسکندر از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت، به پارسه (تخت جمشید) دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت و در حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود، حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او. همه یارانش از پای درافتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.
یوتاب (به معنی درخشنده و بی‌مانند) خواهر آریوبرزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوه‌ها راه را بر اسکندر بست. یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.

اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت.

 

زندگانی آریو برزن

آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه‌ی آ«در بند پارسآ» یا آ«دروازه پارسآ» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشته است.

آ«اسکندر مقدونیآ» در سال ۳۳۱ پیش از زادروز، پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان آ«گوگاملآ» (Gaugamele) [پیشتر به اشتباه آن را اربیل (Arbela) می‌خواندند] و شکست پایانی ایران، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه، پایتخت ایران روانه این شهر گردید.

اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد: بخشی به فرماندهی آ«پارمن یونوسآ» از راه جلگه آ«رامهرمز و بهبهانآ» به سوی پارسه روان شد و خود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه) را در پیش گرفت و در تنگه‌های در بند پارس (برخی آنرا تنگ تک‌آب و گروهی آن را تنگ آری کنونی می‌دانند،) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.
در جنگ دربند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آ«آریوبرزنآ» دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند و سپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن و پاسداران تنگه‌های پارس، گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگه‌های کوهستانی امکان‌پذیر نبود. ازاین رو اسکندر به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ آ«ترموپیلآ» (Thermopyle) متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بیراهه و گذر از راه‌های سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان را در محاصره گرفت.

آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، خط محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه (Persepolis) شتافت. ولی سپاهیانی که به دستور اسکندر از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت، به پارسه (تخت جمشید) دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت و در حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود، حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او. همه یارانش از پای درافتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.
یوتاب (به معنی درخشنده و بی‌مانند) خواهر آریوبرزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوه‌ها راه را بر اسکندر بست. یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.

اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت.

ایستادگی آریوبرزن یکی از چند ایستادگی انگشت شمار در برابر سپاه اسکندر بود. او در نبرد با اسکندر شجاعانه جنگید و او یکی از دلیران ایرانی بود.

وطن را لاله های سر نگون است

زیاد آریو برزن غرق خون است

ایران سرزمین جاودانگی چرا که جان داده است در راه آزادگی

هرگز نرود زیر یوق بیگانه بدین سادگی

مانده جاودان یا با زور سرنیزه و شمشیر و زوبین

و یا بهرگیری ز خرد فرهنگ و دانش مردمان پاک دین

به راستی که هیچ جاودانگی وجود ندارد مگر زان که بهای اشا خویش بپردازد و این میهن پرداخته چه فراوان که پاینده مانده این گونه آسان. همواره باید بر پای نهال آب ریخت تا درختی پر مایه شود. این ابر درخت که نام ایران باشد، بداده است خون‌های فراوان بر پای نهال خویش که اینگونه چون سروی بلند رو به آسمان ایزد و نیزه‌ای در چشم دشمن ماندنی شده است.

نخستین خون را فرزند شاه سیامک پاک بداد است در راه میهن و واپسین را جوانان نیک سرشت در هشت سال جنگ تحمیلی و نابرابر تا بدرخشد نام این بوستان در جهان آری ایران جاودانه بمان که جاودانگی شایسته‌ی توست.
یکی از این جاودانگان جان باخته آ«آریو برزنآ» آزادی خواه است که مرگ به جنگ را به از زندگی به ننگ دانست و درود بر روان اندیشه‌ی پاک او که در زمانی که داریوش سوم یکی پس از دیگری شهرهای مادر زمین را راه می‌کرد و پا به فرار گذارده بود [شاید بتوان گفت که داریوش سوم پادشاه ترسویی بوده، زیرا با کوچکترین دشواری و شاید چیزهایی که ما نمی‌دانیم؛ به مکان‌های دیگر پناه می‌برده است. برخی از آنها هم برای گردآوری سپاهی دیگر بوده است. ولی اگر این چنین هم باشد می‌توان گفت او پیش‌بینی همه چیز را می‌کرده است. برای یک پادشاه بسیار سخت است که نامش در زمان شکست دربرابر یک کشور یا گروه دیگر در تاریخ جاودان بماند.] و در پی آن، شاه بی‌تدبیر گجسته مقدونی (اسکندر) ایران را ویران می‌کرد؛ فریاد آزادی ایران بر افراشت و شکست سختی بر وجود سپاه آن جهان خواه به وجود آورد.

همان هنگام که ایران زمین باز بی‌یاور شد

سوشیانتی دگر سر بر آفراشت و فریاد آورد

دریغ است که ایران ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود

زمانی که آگاهی یاوت که مقدونی جهان خواه از شوش به راه افتاده تا از راه اهواز و بهبهان (استان خوزستان کنونی ) به سوی پارس رود، آریو برزن با ۲۵ هزار تن از همرزمان خویش به بند پارس رفته در آنجا کمین کرده و چشم به راه دشمن سرزمین مقدس ایران ماند. در دربند پارس این دلیران چنان گرمابه‌ای از خون بپا کردند که اسکندر گجستک نخستین شکست خویش را پذیرفت و هنگامی که آن چوپان ناآگاه راه پنهان را به اسکندر نشان داد و مقدونی آریو برزن را دور زد و محاصر کرد باز فریاد این آزادگان این بود.

همه روی یکسر به جنگ آوریم

جهان بر بد اندیش تنگ آوریم

همه سر به تن کشتن دهیم

از آن به که کشور به دشمن دهیم

همه یکدل و یک زبان به قلب سپاه مقدونی تاختند و حلقه ی محاصر را شکستند و در آن دم که پیام آمد که پارسه در خطر است، وی باز به سوی پایتخت شتابان روان شد. به سوی همان جنگ نابرابر. راهی که پایانش را نیک می‌دانست. آری پارسه مقصدی که دلیرمرد تاریخ ما هرگز به آنجا نرسید؛ چرا که مقدونی‌ها که به فرمان گجستک چندی پیش در راه پارس بودند راه بر ژنرال سر افراز ایران بستند و در جنگی که مقدونی‌ها چیرگی نفری داشتند، آریو برزن و یاران میهن خواهشان یکایک بر زمین افتادند تا هر زمان که ما دشتی از لاله را ببینیم، به یاد آن دلیران و همه‌ی جان باختگان در راه ایران باشیم و به احترام همه‌ی شهیدان رنگ زیبای سرخ را بر پرچم بیفزاییم. به پاس‌داشت آریوبرزن ما نام اسکندر را تحریم می‌کنیم و همیشه از او بنام نخستین کسی که طعم تلخ شکست را به اسکندر چشاند، یاد می‌کنیم.

یاد آریوبرزن‌های این دیار گرامی راهشان پاینده

سالروز آغاز پدافند مردانه فرمانده آریو برزن

بر پایه یادداشت‌های روزانه آ«کالیستنسآ» (Callisthenes) تاریخ‌دان رسمی اسکندر، ۱۲ اوت (August) سال ۳۳۰ پیش از زادروز، نیروهای این فاتح مقدونی در پیشروی به سوی آ«پرسپولیسآ» پایتخت آن زمان ایران، در یک منطقه کوهستانی بدعبور (دربند پارس، تکاب در کهگیلویه) با یک هنگ ارتش ایران (۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر) به فرماندهی ژنرال آ«آریو برزنآ» رو به رو و متوقف شدند و این هنگ چندین روز مانع ادامه پیشروی ارتش ده‌هاهزار نفری اسکندر شده بود که مصر، بابل و شوش را قبلا تصرف و در سه جنگ، داریوش سوم را شکست و فراری [آ«آریوبرزن.کامآ» یادآوری: در مورد فرارهای داریوش سوم دودلی وجود دارد و به گفتمان و پژوهش‌های بیشتری در این‌باره نیاز است. ] داده بود. سرانجام این هنگ با دورگیری کوه‌ها و یورش به کسان آن از بلندی‌های بالاتر از پای درآمد و فرمانده دلیر آن نیز برخاک افتاد. مورخ اسکندر نوشته است که اگر چنین مقاومتی در گاوگاملا یا گوگمل Gaugamela (کردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان قطعی بود. در آ« گاوگاملا آ» با خروج غیر منتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که درحال پیروز شدن بر ما بودند؛ در پی او دست به عقب نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم به سوی شمال شرقی ایران رفته بود و آ« آریو برزن آ» در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه می‌داد. دلاوری های ژنرال آریو برزن، یکی از فصول تحسین برانگیز تاریخ وطن ما را تشکیل می‌دهد و نمونه‌ای از جان‌گذشتگی ایرانی در راه میهن را منعکس می‌کند.

برخی از تاریخ پژوهان در نوشته‌هایی خود یادآور شده‌اند که زمان نبرد بین آریوبرزن و اسکندر در ۲۰ ژانویه ۳۳۰ پیش از زادروز مسیح (۳۰ دی/۱ بهمن) روی داده است. ولی برای پی‌بردن به زمان درست آن به پژوهش‌های بیشتری نیاز است تا بدان وسیله بتوان بزرگداشت سالیانه‌ای را درنظر گرفت.

مکان نبرد گوگمل یا گاوگاملا

پیشتر به اشتباه نام این نبرد را آ«نبرد اربیلآ» می‌خواندند. مکان درست این پیکار شناخته شده نیست. در جاهای دیگر یاد شده است که شاید مکان آن نزدیک جایی است که یک کوه به شکل گوژ شتر بوده است از اینرو با ریشه‌یابی واژه آ«Tel Gomel یا Tel Gahmalآ» که برگردان واژه‌ی آ«گوژ شترآ» به زبان عبری است بدان دست یافته‌اند. همچنین آ«پلوتارکآ» در زندگی (دوران) اسکندر می‌گوید که گوگمل همان آخور (طویله) شتر می‌باشد. اکنون بیشتر کسان بر این باورند که مکان نبرد گوگمل (۴۳٫۲۵ ;۳۶٫۳۶) در خاور موصل و بالای عراق کنونی که به پیشنهاد آ«سر آرول استینآ» در سال ۱۹۳۸ (Limes Report ، برگ ۱ تا ۱۲۷) بوده، قرار گرفته است. با بررسی چندی از این نقشه‌ها دیدم که برخی از آنها پیکار گوگمل را در شمال (wikimapia.org)، برخی شمال شرق و بیشتر آنها در شرق موصل را نشان داده‌اند که این خود جای بررسی بیشتری را دارد. لازم است بدانید که چون این مکان گمان زده شده کمی بالاتر از موصل و در شرق قرار گرفته است، شمال شرق هم از آن یاد شده باشد. همچنین شما می‌توانید با نام‌نویسی و ورود به تارنمای wikimapia و گزینش زبان فارسی، به آسانی یک نام برای مکان خود بنویسید که شاید بتواند انگیزه‌ی خوبی برای نپذیرفتن این باشد که گوگمل در شمال موصل قرار دارد.

آریو برزن و مردانش ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس در برابر ارتش خشایارشا در ترموپیل، که آن هم در ماه اوت روی داد مقاومت خود را به همان گونه در برابر اسکندر آغاز کرده بودند. اما میان مقاومت لئونیداس و آخرین ایستادگی آ«آریو برزنآ» در این است؛ که یونانیان در ترموپیل، در محل برزمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یادبود ساخته و مجسمه او را برپا داشته و آخرین سخنانش را بر سنگ حک کرده‌اند تا از او سپاسگزاری شده باشد، ولی از آ«آریو برزنآ» ما جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست.چرا؟

اگر به پهرست درآمدهای جهانگردی یونان بنگریم، خواهیم دید که بازدید از بنای یادبود و گرفتن عکس در کنار مجسمه لئونیداس برای یونان هرسال میلیون‌ها دلار درآمد گردشگری داشته است. همه گردشگران ترموپیل این آخرین پیام لئونیداس را با خود به کشورهایشان می‌برند: آ« ای رهگذر، به مردم لاکونی (اسپارت) بگو که ما در اینجا به خون خفته‌ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت کرده باشیم آ» (قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی‌داد.) لئونیداس پادشاه اسپارتی‌ها بود که در اوت سال ۴۸۰ پیش از میلاد، دفاع از تنگه ترموپیل در برابر یورش ارتش ایران به خاک یونان را در دست گرفته بود.

مقایسه ی آریوبرزن با همتای یونانی

نبرد آریوبرزن درست ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس یکم در برابر ارتش خشایارشا در جنگ ترموپیل رخ داد که آن هم در ماه اوت بود و از این نظر این دو واقعه ی تاریخی بسیار همانند یکدیگرند. اما تفاوت میان مقاومت لئونیداس و ایستادگی آریوبرزن در این است که؛ یونانیان در ترموپیل، در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک کرده‌اند تا از او سپاسگزاری شده باشد. ولی از آریوبرزن جز چند سطر برگردان(ترجمه) از منابع دیگران اثری در دست نیست. از شباهت‌های مرگ لئونیداس با آریو برزن این است که: هر دو در راه محافظت از یک معبر مردند و لئونیداس نیز مانند آریو برزین حاضر به تسلیم نشد و خشایارشا دستور داده بود او را با تیر و نیزه زدند تا از پا درآمد. که به دلیل همین شباهت در از خود گذشتگی او و آریو برزن بود که اسکندر دستور داده بود روی قبر آریوبرزن بنویسند آ« به یاد لئونیداس آ».

با نگاهی به درآمدهای گردشگری کشور یونان دیده می شود که بازدید از بنای یاد بود و گرفتن عکس در کنار مجسمه لئونیداس برای یونان هر ساله میلیون ها دلار درآمد گردشگری به همراه دارد. همه گردشگران ترموپیل این آخرین پیام لئونیداس را با خود به کشورهایشان می برند که: “ای رهگذر، به مردم لکونی اسپارت بگو که ما در اینجا به خون خفته ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت کرده باشیم.â€‌( قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی داد). ولی در سالروز ایستادگی سردار ایرانی آریوبرزن که در ۱۲ اوت برابر با ۲۱ مرداد از میهنش دفاع کرد، برنامه ویژه ای اجرا نمی شود و جای تاسف است که هیچ اقدامی برای بزرگداشت وی انجام نمی شود.

http://dl.clip2ni.com/2011/6/1340998469_693jw8.gif

زندگانی زکریای رازی

ابوبکر محمد بن زکریای رازی(۳۱۳-۲۵۱ قمری) بزرگ‌ترین پزشک ایرانی که در زمینه‌ی شیمی، فیزیک و فلسفه نیز پژوهش‌های ارزنده‌ای داشته است. شمار کتاب‌ها و رساله‌های او را بیش از ۲۰۰ نوشته‌اند که دانش‌نامه‌ی پزشکی الحاوی، شناخته شده‌ترین آن‌هاست. کشف الکل و اسید سولفوریک را به او نسبت می‌دهند. ترجمه‌ی کتاب المنصوری او نخستین کتاب پزشکی است که با شیوه‌ی چاپ گوتنبرگی در اروپا چاپ شد. او دانشمندی تجربه‌گرا بود و می‌گفت: تجربه بهتر از علم طب است. او را پیشگام نظریه‌ی ایمنی اکتسابی و بینان‌گذار شیوه‌ی نوی در آموش پزشکی نیز می‌دانند.

  زندگی‌نامه

ابوبکر محمد بن زکریا بن یحیی رازی، در شعبان سال ۲۵۱ قمری برابر با ۸۶۵ میلادی، در شهر ری به دنیا آمد. ری از شهرهای کهن ایران است که نام آن در اوستا نیز آمده است. این شهر در آن روزگار مرکز علم و ادب ایران بود و بزرگان و دانشمندان زیادی از آن شهر برخاستند. مقدسی در کتاب احسن التقاسیم درباره‌ی این شهر نوشته است:â€‌در این شهر مدارس و مجالس علم فراوان است. مذکران آن‌جا فقیه و رؤسای آنان عالم و محتسبشان مشهور و سخنورانشان ادیب هستند.â€‌

از کودکی و نوجوانی رازی چیز زیادی نمی‌دانیم. برخی نوشته‌اند که او در نوجوانی به موسیقی گرایش فراوان داشت و در نواختن نی یا عود بسیار توانا بود. زمانی را نیز به زرگری و صرافی پرداخته است. هم‌چنین، آن گونه که خود در کتاب شکوک علی جالینوس نوشته، به تجربه و آزمایش اکاذیب معزمان، (کسانی که به کارهای عجیب مانند احضار ارواح می‌پردازند) علاقه داشته است. شاید از همین رو بود که به کیمیاگری گرایش پیدا کرد و در جریان کار با مواد شیمیایی و نزدیک شدن به آتش به چشم خود آسیب رساند.

می‌گویند او برای درمان چشم خود به نزد پزشکی رفت و آن پزشک برای درمان او پانصد دینار از او درخواست کرد و او ناچار شد بپردازد. سپس، با خود گفت:â€‌کیمیای واقعی علم طب است نه آن‌که تو بدان مشغولیâ€‌ و این گونه بود که به پزشکی گرایش پیدا کرد. نخست مفاهیم پایه‌ی فلسفه، ریاضی، اخترشناسی و ادب را در همان ری آموخت. آن‌گاه برای آموزش بیش‌تر به بغداد رفت که به دست ایرانیان بنیان گذاری شده بود و دانشمندان بزرگ آن روزگار در آن‌جا گرد هم آمده‌ بودند.

رازی در بغداد به ریاست بیمارستانی برگزیده شد که بدر، غلام معتضد عباسی، در سده‌ی سوم هجری ساخته بود. برخی گمان می‌کنند که رازی ریاست بیمارستان عضدی را داشته است که به دست عضدالدوله‌ی دیلمی به سال ۳۷۲ بازگشایی شد. اما رازی نزدیک نیم سده پیش از بازگشایی آن بیمارستان از دنیا رفت و به نظر می‌رسد بیمارستانی که غلام معتضد ساخت، طی زمان با بیمارستان عضدی مشتبه شده باشد.

رازی به زودی به جایگاه نخست در پزشکی دست یافت و فرمان‌روایان گوناگون او را به نزد خود می‌خواندند و رازی کتاب‌هایی نیز به نام آن‌ها نوشته است. برای نمونه، زمانی به درخواست ابوصالح منصور بن اسحاق سامانی، به زادگاه خود بازگشت و ریاست بیمارستان ری را پذیرفت. در همین شهر بود که کتاب طب المنصوری را به نام او نوشت که یکی از شناخته شده‌ترین و پرآوازه ترین نوشته‌های او در غرب است. ترجمه‌ی این کتاب، نخستین کتاب پزشکی است که با شیوه‌ی چاپ گوتنبرگی در اروپا چاپ شد.

رازی سال‌های پایانی زندیگ خود را در ری گذراند و دانشجویان زیادی از او درس گرفتند و پزشکان چیره‌دستی شدند. در همان سال‌ها بود که چشمان رازی آب آورد و یکی از شاگردانش از طبرستان برای درمان او آمد و از استاد خود خواست اجازه دهد به درمان او بپردازد. رازی گفت که این کار بر رنج و درد من می‌افزاید، چرا که مرگ من نزدیک به نظر می‌رسد و روا نیست برای بازیافتن بینایی، خود را دچار رنج و سختی سازم. دیری نگذشت که او در پنجم شعبان سال ۳۱۳ قمری در ری از دنیا رفت. او در آن هنگام، اندکی بیش از ۶۰ سال داشت.

شیوه‌ی رازی در پزشکی

رازی در پزشکی بسیار نوآور بود و پیروی کورکورانه از پزشکان پیش از خود را روا نمی‌دانست. او کتابی به نام شکوک نوشته و نظریه‌ها و روش‌های درمانی نادرست جالینوس را بر شمرده است. او بر این باور بود که “تجربه بهتر از علم طب استâ€‌ و منظور او از علم طب، نوشته‌های پیشینیان است. یادداشت‌ها او که در آن‌ها به دقت فراوان چگونگی وضعیت بیماران و بهبودی آن‌ها را توصیف کرده است، او را یکی از برجسته‌ترین پزشکان بالینی همه‌ی دوران‌ها ساخته است. یکی از آن یاداشت‌ها این گونه است:

“عبدالله بن سواده دچار تب‌های نامنظمی بود که گاه هر روز به وی عارض می‌گشت و زمانی یک روز در میان و گاهی هر چهار روز و شش روز. و پیش از عارض شدن تب، لرز مختصری به او دست می‌داد و به دفعات بسیار بول می‌کرد. من این نظر را ابراز داشتم که این تب‌ها می‌خواهد به تب ربع مبدل شود و یا این است که بیمار زخمی در کلیه دارد. پس از اندکی در بول بیمار چرک ظاهر شد. من به او خبر دا&#

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 126
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 122
  • بازدید سال : 477
  • بازدید کلی : 8,206